رنگون
رنگون از سرزمین خز دره آمده است. الان و در ابتدای ورود به سرزمین هلوشیا نمیتواند حرف بزند. یعنی مثل همه آفتاب پرستها با هیس هیس و خرخر صحبت میکند. به طور عادی، حرف زدنش تکرار حرفهای دیگران به صورت هیس است. مثلا دوست دارم را «سوس ساسم» تلفظ میکند. در ابتدا هوشیا (هوش مصنوعی) حرفهایش را ترجمه میکند. از همین طریق است که همه می فهمند نامش رنگون است. چون او به شیوه هیسگویی خود را سسون معرفی کرده است.
او حواس پرت و گیج است و شاید کمی ساده لوح.
در قسمت های ابتدایی فصل دوم و از آن جا که اهالی هلوشیا یا هلیشوندها به خاطر پروفسور اژدها از همه خزندگان ترسیدهاند، خودش را نشان نمی دهد و از همه پنهان است.
او مانند همه آفتاب پرستها گاهی وقتها بیحرکت میایستد و هیچ کاری نمیکند. گاهی وقتها به خاطر تمرکز بر روی موضوعی است و گاهی هم میتواند ا ز ترس چیزی باشد. به هر صورت
گاهی وقتها انگار فریز شده است!
رنگون، خاصیت عجیبی دارد. او با در آغوش گرفتن دیگران میتواند عشق و محبت را در قلب آنها هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران شعله ور کند. این با خصوصیتی که معمولاً از خزندگان میشناسیم که آنها را خونسرد تعریف میکنند، متفاوت است.